دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

فرآورش تصعیدی پودر مس در مجله ی جوانان امروز

با سلام

مجله ی جوانان امروز مصاحبه ای با من انجام داده که محض آشنایی آن را برای دانلود علاقمندان قرار می دهم:

دریافت PDF مصاحبه مجله ی جوانان امروز در مورد فرآورش تصعیدی پودر مس

Download 707K

***

در ضمن جهت چند نکته در متن مصاحبه قابل توجه است که انگار فراموش شده است:

1) من گفته بودم که «مردم فکر می کنند پژوهشگران سودا زده اند» که به اشتباه طبع شده «پژوهشگران سودازده اند.»

2)من از مسئولان محترم جشنواره گلایه کرده بودم که چرا به طرح هایی که چرخ داشت توجه بسیار بیشتری می فرموندند که این هم احتمالا به دلایل خاص چاپ نشده است.

3) یک اشتباه در نقل قول از پروفسور حسابی روی داده پروفسور  حسابی فرمودند:« نمی شود بر روی هیچ چیزی ساخت علوم پایه زیربنا های کشورند»

با همه ی این اوصاف از مجله ی جوانان امروز بسیار متشکرم که به من و طرحم توجه کرد و موجبات آگاهی مردم و مسئولین و انشاء الله در آینده ی نزدیک بهره برداری عملی از آن را فرآهم آورد.

«ما بـــدان مــقصد عــالی نتوانیم رسید

هم مگر لطف شما پای نهد گامی چند»

۰۷ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۵۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

سیلان

ابر خاکستری من!

طوفان بر پا کن!

تا به کی خواهی در فترت باریدن یک قطره ی آب

مثل یک هیکل بیجان باشی!

ابر خاکستری من!

سرکش سیلان کن

من نمی خواهم تو قطره ی باران باشی!

بسرا رعد آهنگ!

تا صدایت بدرد جامعه ی تنگ مرا

ابر خاکستری من!

 طوفان بر پا کن!

۲۷ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

پیرهن چرکین

حسی درون پیرهن چرکین
 فریاد های وا اسفا دارد
 تن پوش یک مهاجر مسکینست
این پیرهن که قصد وَدا دارد
 با یک ترانه یک سبد از تاریخ
خواهد که آشیانه کند در من
این پیرهن که مرغ غزلخوانیست
صد گفته نگفته به ما دارد
اما درین زمانه ی ویرانی
آیا کسی  سر شنوا دارد؟!
در پیرهن هنوز صدایی هست
یعنی هنوز بغض صدا دارد ...
۲۶ اسفند ۸۸ ، ۱۷:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

تو مافوق انسانی!

به یاد شهید شهیر علم آنتوان لاوازیه

***

تو هــــرگز نیستی انگار پنهانی!

مـرا می بینی و قابل نمی دانی

چنانی کز نگاهت آه می خندد 

فراوان نیستی،لعــل بدخشانی!

به خون آلوده ای اما نمــی میری

تو عــــیسایی،تو مولود زمستانی

شـــکوه مرگ را در هم فرو کردی

شــــهید راه علمی مرد ایمانی

بـرای زیســـــتن آورده ای روحی

تو انسان نیستی مافوق انسانی

۲۹ بهمن ۸۸ ، ۲۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

اندیشه های زنده

اندیشه های زنده چو مردار می شوند

چشمان نازک غزلم تار می شوند

گاهی بدون هیچ دلیل موجهی

دندانه های قافیه غش دار می شوند

دیوان ابتذال که خفتند در خیال

در عرصه ی نگاه تو بیدار می شوند

از چشمه ی طراوت تو آب می خورند

با خوردن خیال تو پروار می شوند

وانگاه با نهایت درندگی خویش

چون عقده ای غنوده و دشوار می شوند

۱۰ بهمن ۸۸ ، ۲۳:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

قهرمان برخیز!

هو الخالق

سلام بر همگی عزیزانی که با بزرگواری تمام نوشته های (شاید) ادبی و علمی مرا می خوانند و بر من منت می گذارند. خواستم در مورد نوشته ها و اشعارم توضیحی بدهم که احتمالاً برای برخی از عزیزان  راه گشاست ، این اشعار و نوشته های صرفاً غنایی است و محاکه ایست از آنچه من گاه احساس می کنم ، اما هر گونه برداشت غیر ادبی از  این نوشته ها تأویل خواننده ی محترم است و نه نظر من!

***

قهرمان برخیز!

اینجا جای ماندن نیست!

نیست اینجا هیچ کس همسنگ تو یا همصدای تو ؛

قهرمان برخیز

تا ازین دشنام جامد ، شهر بنیان کن

رو بسوی شهر دیگر ، روزگار دیگری داریم

قهرمان برخیز

۰۹ بهمن ۸۸ ، ۱۲:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

تریبون قشنگ

این فقط نثر واره ایست که به نظر من مفهوم عمیقی را مطرح می کند که درکش راهگشا و مهم است:

***

در پس همهمه ی گنگ شما آقایان

من تریبونم را گم کردم

یک تریبون بزرگ

یک تریبون قشنگ

یک تریبون که به هنگام سخن گفتن من ...

ارزش رای مرا می افزود

یک تریبون که به من می آلود ...

گرده ی سحر سخنرانان را

من نمی دانستم 

یک تریبون بزرگ 

یک تریبون قشنگ

قدر یک حنجره ارزش دارد

۰۸ بهمن ۸۸ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

حریم وطن

با نام یگانه ی بی انتها این شعر ملی میهنی را به همه ی ایرانیان مسلمان تقدیم می کنم:


ذره ی خاک وطن را نفروشم به دنی

گر فروشم چه کنم با ضرر بی وطنی

گر وطن نیست بگو تا که بمیرم در دم

ور نه من جان ندهم از صدمات بدنی

جمله ی جان مرا پود وطن بسته به هم

حالیا جز وطنم نیست سرود و سخنی

زمزم لطف خدا بود که در خطه ی مرگ

بهر ما بی وطنان ساخت حریم وطنی

***

اگر لحن کهنه است ببخشید چون در حال و هوای حماسی سروده شده

۰۸ بهمن ۸۸ ، ۱۴:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

آی ای زبان

شمشیر بی نیام جهان

آی ای زبان

ای تلخ تر ز تلخی و جور ستمگران

من با تو حرف می زنم و با تو دشمنم

از شدت شرار تو زخمست آسمان

فردا که ذره های مرا متصل کنند

خواهم تو را به من ندهند از میانشان

گر کافرم تو کفر مرا دم نمی زنی

گر عاشقم تو عشق مرا می کنی عیان

ای مشکل همیشگی مردمان مست

ای قطعه ی بریده ی اسرار آسمان

من بی تو لالم و با تو سبکسرم 

روزی فلک کنند تو را نیک مردمان

۰۶ بهمن ۸۸ ، ۲۲:۳۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

زورق روح

آتش شعرم سراییدن گرفت

چشمه ی اشکم تراویدن گرفت

دیده ام را غلظت خون پاره کرد

خون من آهنگ شاریدن گرفت

در فراق دیدن تو بار ها

ناوک خورشید باریدن گرفت

زهره ام ترکید از دیدار دیو

روح من عزم تو را دیدن گرفت

عاقبت چون قطره ی سیال اشک

زورق ما هم خرامیدن گرفت



۰۶ بهمن ۸۸ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی