دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۹ ثبت شده است

عقل گنگ

وقتی که شب روح تو را تسخیر می کرد

آیینه هم آیینه را تکفیر می کرد

ای آشنا وقتی که چشمان تو می مرد

هر لحظه در زیر نگاهت گیر می کرد

انگار می تابید نوری ظلمت انگیز

انگار کار دار را شمشیر می کرد

وان وزنه های سخت و صلب و وحشت آمیز

غلطانه های اشک ما را پیر می کرد

و در میان ساحل خروار ها رنج

گویی طعام مرگ ما را سیر می کرد

آری تمام فرصت ما در هوا سوخت

وقتی که عقل گنگمان تدبیر می کرد

۰۲ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۰:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

تک هجای امید (موعود خستگان)

هجا هجا به تو پیوند می خورم، اما

تو تک هجای امیدی که می روی بالا

و باز لحظه ی تقدیر می چکد آرام

و باز دست قضا می زند به صورت ما

میان شوکت این ابر های تو خالی

ستاره ی منی ای آسمانه ی شب ها

همیشه منتظر دیدن تو می مانم

اگر چه نیست مرا چشم آسمان پالا

تو قطب و مرکز هر واژه ی منی امروز

تویی تبلور احساس های پر معنا

شکوفه می زنی و شهر غرق خنده ی توست

بیا بخند و بسوزان تمام دنیا را

۰۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۳:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی