شمشیر بی نیام جهان

آی ای زبان

ای تلخ تر ز تلخی و جور ستمگران

من با تو حرف می زنم و با تو دشمنم

از شدت شرار تو زخمست آسمان

فردا که ذره های مرا متصل کنند

خواهم تو را به من ندهند از میانشان

گر کافرم تو کفر مرا دم نمی زنی

گر عاشقم تو عشق مرا می کنی عیان

ای مشکل همیشگی مردمان مست

ای قطعه ی بریده ی اسرار آسمان

من بی تو لالم و با تو سبکسرم 

روزی فلک کنند تو را نیک مردمان