دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

مصنوع ناهموار!

دســتان من دسـتان یک مردار بودست

که صد هزار و چند شب بر دار بودست

چشمان من چشمان نمرودی خیالیست

که ســالها در بابـلـــش بـــــیدار بودست

شـاید تــنم هـــم با هـــــمه نا استواریش

روزی خـــمیر خــشـــته ی دیوار بودست

مـــن آخـــرین مــصـــنوع رب مـــتـــعالم

که ایــنــچــنـین ناجور و نا هموار بودست

بــهـتر بـمـیرم! تا نـرنــجــانم جـــهان را

پـیش از من و تو مردگان بسیار بودست

۲۰ شهریور ۸۹ ، ۰۹:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

در انتهای جاده غمگین ...

در انتهای جاده غمگین ...

استاده است کولی پر دردی

با قیژکی که کوک شده سنگین

با خنجری که پاک شده با خون

در انتهای جاده ی غمگین ...

با ضجه های درهم و ناموزون

با خنده های گه گه و آتش گون ...

یک مرد مرده با دم عیسایی

با یک صدای ساده و آهنگین

دارد دوباره خاطره می سازد!

در انتهای جاده ی غمگین


۱۴ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

به آنکه باید

در هــمه آفـــاق جــــای پـــای توست

شــهـر را موضوع ، مــوسیقای توست

ای که در من می کنی ، هر دم ظهور

مــظــهـر ایـــمـان، من ایمای توست!

هر چه می گویم به شعر خـــویشتن

پاره ای از طـعـــم بوطـــیقای توست

گــر طــلـوع مـن ، غـــروب آگین شده

ایـــن هــم از انـواع بازی های توست

در هـــمه عـــالم نـگه کـــردم ولـــی

هـــر چــه مـــیـبیـنم رخ زیبای توست

۱۳ شهریور ۸۹ ، ۲۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی