دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اندوه» ثبت شده است

نفت سنگین

سه برابر ظرفیت نفت قابل استحصال و روان دنیا ذخیره ی نفت سنگین وجود دارد. کانادا مهمترین کشور دارای نفت سنگین است. نفت سنگین و نفت فوق سنگین چیز آشنایی حتی برای دانشجویان نفتی نیست. نفت فوق سنگین چیزی شبیه سنگ است ، شن نفت ها به هر چیزی می مانند به غیر از آنچه نفت نامیده می شوند. ولی آینده ی صنعت نفت به این مواد عجیب و غریب گره خورده است.

نفت سبک ، گنجینه ی متبوعی که ته دیگش را هم دارند می خورند و از این به بعد باید دنیا با مفهومی مثل نفت سنگین بسازد. در حقیقت نفت سنگین خیلی پیشتر از نفت سبک شناخته شده بود ، زیرا منابع نفت سنگین بسیاری وضعیت تراوشی دارند. اما انسان ها از آن ماده ی سیاه و چسبنده ی بد بو استفاده ی نبردند. این سوال برانگیز نیست؟

جواب ساده ای وجود دارد، نفت سنگین با اینکه از نفت سبک در دسترس تر است ، عملیات استخراج و به ویژه پالایش بسیار پیچیده و گران تری دارد. برای بدست آوردن هر 15 بشکه نفت سنگین باید حدود 5 بشکه از خود نفت سنگین مصرف شود در حالی که این مقدار در مورد نفت سبک از 1 بشکه به ازای 15 بشکه کمتر است. یعنی 5 برابر هزینه ی عملیاتی بیشتر و کلی دردسر دیگر

آلودگی های زیست محیطی نفت سنگین هم که خود ، گل بر سر نفت سنگین می زند. به هر روی نفت سنگین ، برای مهندسین شیمی خیلی بیشتر از نفت سبک ، سود آور خواهد بود زیرا پالایش آن ، در حوزه ی کار تخصصی مهندسی شیمی است و نیازمند نیروی متخصص بیشتری است. نفت تلخ و چسبناک سنگین به کام مهندسین پالایش شیرین است!

صد البته این قصه نیازمند تفصیل بیشتری است ، غرض طرح مسأله بود و بس!

۰۹ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

مردن به سبک مرد

در التهاب آتش و سرب و ترانه مرد
دیوانه بود گر چه چنین عالمانه مرد
وقتی که آفتاب، زمین را نمی شناخت
در یک سکوت و ماتم سرد شبانه مرد...
از مهربانی همه ی اهل روزگار ...
شد نا امید و در قدمی عاشقانه مرد
گویا تمام قاعده ها را شکسته بود
ناگه فرا پرید و چه ناغافلانه،مرد!
هرگز ندید روز خوشی را به عمر خویش
در انتظار امدن آن زمانه مرد ...

۲۲ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۴۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

مصنوع ناهموار!

دســتان من دسـتان یک مردار بودست

که صد هزار و چند شب بر دار بودست

چشمان من چشمان نمرودی خیالیست

که ســالها در بابـلـــش بـــــیدار بودست

شـاید تــنم هـــم با هـــــمه نا استواریش

روزی خـــمیر خــشـــته ی دیوار بودست

مـــن آخـــرین مــصـــنوع رب مـــتـــعالم

که ایــنــچــنـین ناجور و نا هموار بودست

بــهـتر بـمـیرم! تا نـرنــجــانم جـــهان را

پـیش از من و تو مردگان بسیار بودست

۲۰ شهریور ۸۹ ، ۰۹:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

در انتهای جاده غمگین ...

در انتهای جاده غمگین ...

استاده است کولی پر دردی

با قیژکی که کوک شده سنگین

با خنجری که پاک شده با خون

در انتهای جاده ی غمگین ...

با ضجه های درهم و ناموزون

با خنده های گه گه و آتش گون ...

یک مرد مرده با دم عیسایی

با یک صدای ساده و آهنگین

دارد دوباره خاطره می سازد!

در انتهای جاده ی غمگین


۱۴ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

اگر در چشم تو ...

اگـــر در چــشـم تـو بــاران بگیرد 

مـــرا آن ســوز بـی پــایــان بگیرد

نگــــاهت اجــتماع واژگانـــیست

که با دستور غم ، سـامان بگیرد

کرامت کن مرا یک شاخه ی درد

که دردت جای این هجران بگیرد

مرا اندیشه ی پرواز بس نیست؟

بـیـا تا بــال لــنـــگــم جان بگیرد


۱۲ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

برای آینه دارن

تـــبلــور غــم مــن روح را طــــلایــــی کرد

سرشک مردم من شهر را حـــنایــی کرد

قــلم که آتــــش او بـی زبانه مـی جــنبید

به گل نشست و فروخفت و ژاژخایی کرد

حـــصار دار به دورم کــشـــیـده شد ناگاه

دروغ از شــبهی مـــرده رو نــمـــایی کرد

مــنم همان شبه مرده ای که در دل خود

بــرای آیــنــه داران ســـخن ســـرایی کرد

و حــال بر جــــسدم سـوسـمار می گرید

که دوسـتـان مــرا ، زور و زر هـوایــی کرد

۱۹ تیر ۸۹ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

یار ساقی وار

ای که پنهان شده ای در غم ها
رســــته ای از هــمـه ی آدم ها
جــان مــــن بـی تو نـدارد یاری
خـــیـز و ســوی من بیــچاره بیا
اشـک مـن گر چه قدمگاهت نیست
قــــدمــی نه بـه ســـرای دل ما
بی تو مــهـتاب شبان جانفرساست
بـی تــو نـــوری نـــدمد در شب ها
تا ابـــد در پـــی دیــــدار تــــوایم

هــمـچو پــــژواک بــــدنـبال صدا

۱۸ تیر ۸۹ ، ۰۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی