دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

۴ مطلب در فروردين ۱۳۸۹ ثبت شده است

آشنا

تو تکراری ترین عابرانی

ولی در ذهن من ثابت نشانی

طنینی گرم و صاف و  ساده داری

شکوه بی کران واژگانی

درین انبوه های نفرت انگیز

تو تنها مونس روح و روانی

همین چشمان زیبایت مرا بس

  نمی خواهد که باشی آسمانی

  شکوهی مثل یک آیینه داری

  حقیقت را به هر سو می فشانی

  من آن تنها ترین زندگانم

  که تنها با تو خواهم  زندگانی

 

۲۹ فروردين ۸۹ ، ۲۳:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

شب جاندار

حضیضِ مرگِ گنهکار را تصور کن
غروبِ یک شبِ کشدار را تصور کن
میان زمزمه هایِ فرو رونده یِ مغز
بیا نبودن دیوار را تصور کن
بدون مرز عناوین و سایه ی القاب
حضور یک دل بیدار را تصور کن
سحرگهان که می آید خدایگان طلوع
شکوه واژه ی دیدار را تصور کن

و در میانه ی هشیاری و خم آلودی
دوباره آن شب جاندار را تصور کن!

۰۷ فروردين ۸۹ ، ۲۳:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

فرآورش تصعیدی پودر مس در مجله ی جوانان امروز

با سلام

مجله ی جوانان امروز مصاحبه ای با من انجام داده که محض آشنایی آن را برای دانلود علاقمندان قرار می دهم:

دریافت PDF مصاحبه مجله ی جوانان امروز در مورد فرآورش تصعیدی پودر مس

Download 707K

***

در ضمن جهت چند نکته در متن مصاحبه قابل توجه است که انگار فراموش شده است:

1) من گفته بودم که «مردم فکر می کنند پژوهشگران سودا زده اند» که به اشتباه طبع شده «پژوهشگران سودازده اند.»

2)من از مسئولان محترم جشنواره گلایه کرده بودم که چرا به طرح هایی که چرخ داشت توجه بسیار بیشتری می فرموندند که این هم احتمالا به دلایل خاص چاپ نشده است.

3) یک اشتباه در نقل قول از پروفسور حسابی روی داده پروفسور  حسابی فرمودند:« نمی شود بر روی هیچ چیزی ساخت علوم پایه زیربنا های کشورند»

با همه ی این اوصاف از مجله ی جوانان امروز بسیار متشکرم که به من و طرحم توجه کرد و موجبات آگاهی مردم و مسئولین و انشاء الله در آینده ی نزدیک بهره برداری عملی از آن را فرآهم آورد.

«ما بـــدان مــقصد عــالی نتوانیم رسید

هم مگر لطف شما پای نهد گامی چند»

۰۷ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۵۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

مثل کبوتر

دیـگر نمی خواهم غـــمان در کنج بستر بشکنم از جـنس لـیوان نیـستم که بار دیــگر بشکنم بر من چـه بی حاصل زدی آن بـست هـای بی هدف من چـینی ناخالصم مـی خــواهم از سـر بشکنم چـشــمم به خــون آلوده و خـشکیده آب حسرتم می خواهم اینبار از درون چون مردم تر بشکنم فـریاد هـای مــرده ام روحـی نـدارد، لاجـرم بـاید درین مـاتم سـرا چـون آه باور بـشکنم اما دریـغا پـتک غـــم دیـگر نـدارد ضـربتی تا چــون شـکـاری بی زبان مـثل کبوتر بشکنم

۰۳ فروردين ۸۹ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی