دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودگویه» ثبت شده است

حس زنده ماندن

یک وقت بچه سال تر بودم، نه اینکه حالا نباشم. هنوز هم حس می کنم که کودکانگیم را از دست نداده ام. اما راستش حالا که به گذشته فکر می کنم می بینم چقدر خام ،متهور و بلند پرواز بوده ام. دوست دارم این آخری را هرگز از دست ندهم ، نمی خواهم مثل هزاران آدم مرده ای باشم که هیچ ایده ای برای زندگیشان ندارند. بلند پروازی برای من حداقل حس خواستن و زنده ماندن را به همراه داشته است.

آری! قبول دارم، من در این دنیا بخاطر اینکه خودم بودم طرد شدم و بسیاری از موفقیت هایی را که شاید به راحتی در دسترسم بود را رد کردم. این ثمره ی انتخاب کردن است، اگر آتش به پا می کنیم و از گرمایش لذت می بریم لاجرم باید با دود و دمش هم بسازیم. برای من هم همین بود، انتخاب کردن نه شیرین شیرین بود و نه تلخ تلخ یک حس ملس و نرمی داشت مثل شیرجه زدن از روی تخته ی شنا: هراس آور بود ، لذت بخش بود و بعدش حسابی آدم یخ می کرد از سردی آب. درست برای من هم همین طور بود.

حالا دوران خوش کودکی باید تمام شود، انتخاب های تازه ای پیش رو دارم، اما نه دیگر از آن تهور خبری نیست! بیشتر جایش را ترس و تردید گرفته است. آه! مگر می شود یک بلند پرواژ ترسو بود؟! مشکل همینجاست. من دیگر توان ضربه خوردن ندارم! زیادی برای جا خالی دادن کندم و به رغم تمام مقاومتم حسابی شکننده شده ام. روزگار با من چنین کرده و چه می دانم، شاید واقعا تسلیم شده ام. اما نه هرگز تسلیم نمی شوم، انتخاب کردن هر چقدر هم دلهره آور باشد، مرا زنده نگه می دارد:

Everything that kills me makes me feel alive. #Onerepublic


۱۷ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

این روز های خوب

خوب؟ از خیلی جهات نه! ولی چرا ، بدک هم نیست! این روز ها را می گویم. سه هفته است که درگیر نوشتن مقالات هستم ، آمده بودم جنگل را ببینم که در درخت ها گم شدم. فاجعه فقط این نیست ...

کسی که 1 مقاله دارد که 1 سالست دارد آن را تصحیح می کند. کسی که 6 ماهست که یک  مقاله ی نسبتا کامل آماریش دارد توی قفسه خاک می خورد. کسی که 2 کار انجام شده گزارش نشده دارد. کسی که در 4 مقاله با دیگر دانشجویان همکار است. کسی که  مباحث آماری 3 پروژه ی دیگر 3 نفر دیگر را در دست طراحی دارد. کسی که در قطره ای غرق می شود و حالا به دریا زده است.

این فاجعه ی منست. من خودم مشکل خودم هستم، من خودم یک مساله ی لاینحلم. جرا باید اینطور باشد؟ نمی دانم. ولی مطمئنم پاسخ این همه شب و روز دویدن و درد کشیدن و طعنه جویدن به بن بست خوردن نیست!

زخم های کهنه ام را می بینم. نمک پاش ها را هم .

بیشتر گلایه نمی کنم اصلا قصد گلایه کردن نداشتم این را نوشتم تا میثاق من با من باشد شاید و فقط شاید دو هفته ی دیگر که باز ول بخورم توی آزمایشگاه حالم خیلی خوب تر باشد! حتی خوبتر از امروز ...

شاید!

۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

زاده ی عشق

زاده ی عشقم و دیوانه ی دیوانه شدن!

پیله ای مرده که می خواسته پروانه شدن ...

من درین همهمه ی سرد شما گم کردم

رسم محبوب نوازی و صمیمانه شدن!

۱۹ آذر ۹۰ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی