دست نوشته های یک دانشجوی مهندسی شیمی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

سیلان

ابر خاکستری من!

طوفان بر پا کن!

تا به کی خواهی در فترت باریدن یک قطره ی آب

مثل یک هیکل بیجان باشی!

ابر خاکستری من!

سرکش سیلان کن

من نمی خواهم تو قطره ی باران باشی!

بسرا رعد آهنگ!

تا صدایت بدرد جامعه ی تنگ مرا

ابر خاکستری من!

 طوفان بر پا کن!

۲۷ اسفند ۸۸ ، ۰۸:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی

پیرهن چرکین

حسی درون پیرهن چرکین
 فریاد های وا اسفا دارد
 تن پوش یک مهاجر مسکینست
این پیرهن که قصد وَدا دارد
 با یک ترانه یک سبد از تاریخ
خواهد که آشیانه کند در من
این پیرهن که مرغ غزلخوانیست
صد گفته نگفته به ما دارد
اما درین زمانه ی ویرانی
آیا کسی  سر شنوا دارد؟!
در پیرهن هنوز صدایی هست
یعنی هنوز بغض صدا دارد ...
۲۶ اسفند ۸۸ ، ۱۷:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کیهانی