آتش شعرم سراییدن گرفت
چشمه ی اشکم تراویدن گرفت
دیده ام را غلظت خون پاره کرد
خون من آهنگ شاریدن گرفت
در فراق دیدن تو بار ها
ناوک خورشید باریدن گرفت
زهره ام ترکید از دیدار دیو
روح من عزم تو را دیدن گرفت
عاقبت چون قطره ی سیال اشک
زورق ما هم خرامیدن گرفت