اندیشه های زنده چو مردار می شوند

چشمان نازک غزلم تار می شوند

گاهی بدون هیچ دلیل موجهی

دندانه های قافیه غش دار می شوند

دیوان ابتذال که خفتند در خیال

در عرصه ی نگاه تو بیدار می شوند

از چشمه ی طراوت تو آب می خورند

با خوردن خیال تو پروار می شوند

وانگاه با نهایت درندگی خویش

چون عقده ای غنوده و دشوار می شوند