ما مردمان بی خبر از روزگار خود
آونگیان ثانیه هایی سبکپریم

در عرصه ی زمان به رسیدن نمی رسیم
فکری نمی کنیم که بذری بپروریم

امیدوار آمدن یک بهانه ایم
تا از جواب مسئله ای سخت بگذریم

ما مردمان بی خبر از روزگار خود
با دوستان جانی خود نیز دشمنیم

با جهل تیره گر چه به جایی نمی رسیم
سوی چراغ عقل دستی نمی بریم

در دوره ی تناوب یک مرگ ضربه دار
افتاده ایم و با نرسیدن برادریم