خیال می کنم از خواستگاه لادن ها
دوباره می دمی ای جاودانه ی تنها
تو را خیال من از سنگ غم تراشیدست
وگر نه مثل تو پیدا نمی شود هر جا
تو آفتاب بلندی درین زمانه ی تنگ
تویی تفاوت یک قطره آب با دریا
تویی نشانه ی یک اتقان روحانی
تویی تجلی یک صد هزار و یک معنا
به چشم نازکت آیینه ها نمی آیند
بیا که بشکنم آیینه های رسوا را