هجا هجا به تو پیوند می خورم، اما
تو تک هجای امیدی که می روی بالا
و باز لحظه ی تقدیر می چکد آرام
و باز دست قضا می زند به صورت ما
میان شوکت این ابر های تو خالی
ستاره ی منی ای آسمانه ی شب ها
همیشه منتظر دیدن تو می مانم
اگر چه نیست مرا چشم آسمان پالا
تو قطب و مرکز هر واژه ی منی امروز
تویی تبلور احساس های پر معنا
شکوفه می زنی و شهر غرق خنده ی توست
بیا بخند و بسوزان تمام دنیا را